جوینده

کتاب کاغذی جوینده - جانور

از {{model.count}}

جلد دوم همراه با امضای نویسنده

تعداد
نوع
محصول مورد نظر موجود نمی‌باشد.
  • {{value}}
مقایسه
کمی صبر کنید...

این داستان ماجرای تقابل «جانورها» و انسان‌هاست. جانورهایی که نیمه‌انسان و نیمه‌هیولا هستند و هدفشان حمله به شهرها و کشتار انسان‌هاست. این موجودات تخیلی که با پناه گرفتن در جنگل، خود را از انسان‌ها پنهان می‌کنند، به‌تدریج و با حمله به مزارع، انسان‌ها را متوجه خطر بزرگی می‌کنند که در کمینشان نشسسته است. «تیهو» و خانواده‌اش اولین کسانی هستند که متوجه خطر جانوران می‌شوند اما زمان زیادی لازم است تا «کلانتر» و سایر اهالی شهر حرف آن‌ها را باور کنند. انسان‌ها که از مواجهه با جانوران وحشت‌زده می‌شوند، به سرعت ابزار و سلاح‌هایشان را برای یک نبرد بزرگ آماده می‌کنند. در این مبارزه ربات‌ها هم در جبهه‌ی انسان‌ها قرار دارند. گویا انسان‌ها در تولید ربات‌های انسان‌دوست موفق‌تر از تولید ابرانسان‌ها عمل کرده‌اند. در این لحظات بحرانی، تیهو، پدر، مادر و عمویش معنای دیگری را از زندگی، دوستی و مرگ درک می‌کنند. این خاصیت انسان است که در شرایط سخت، لذت داشته‌های ساده و همیشگی‌اش را بیشتر متوجه می‌شود.

دسترسی زودتر

دسترسی زودتر

با کتابخانه آنلاین، دو تا سه ماه کتاب های جدید را مطالعه کنید
قیمت شگفت‌انگیز

قیمت شگفت‌انگیز

با کتابخانه آنلاین تا 30% کتاب ها را ارزانتر دریافت کنید
بدون سانسور

بدون سانسور

با کتاب خانه آنلاین کتاب ها را بدون سانسور مطالعه کنید
جوایز

جوایز

با کتابخانه آنلاین کتاب ها را به صورت هدیه دریافت کنید.

با قرار گرفتن دستی بر شانه‌ام، از دنیای در هم افکارم بیرون آمدم. کنارم، آبیزا، دوست دیرینه‌‌‌ام ایستاده بود و با چشمان سبزش به من نگاه می‌کرد. چشمانش مدتی روی صورت من مانور دادند و سرانجام گفت: «حالت خوبه؟ هرچی صدات زدم، جواب ندادی.»

لبخندی زدم و بسته طعمه‌های ماهی را از روی پیشخوان برداشتم و درون جیب‌هایم گذاشتم سپس گفتم: «توی فکر بودم. خبر جنگ و این چیزا. مثل این‌که جدی هم هست.»

آبیزا مو‌های بلندش را به کنار زد و گفت: «آره. شنیدم که تو دهکده درموردش حرف می‌زنن. ولی فکر نکنم جدی باشه.»

هم‌همه‌ای داخل مغازه را پر کرده بود. چند نفر دیگر هم وارد مغازه شده بودند. گفتم: «توی بارون چطور برگردم!»

آبیزا روی صندلی نشست و گفت: «امروز بارون شدید نیست. توی اخبار نگاه کردم. آخرای شب شدید میشه.»

آبیزا با سلیقه ناخن‌هایش را لاک زده بود. پالتوی بلند با چکمه مشکی به تن داشت. حرفش را ادامه داد و گفت: «کاش دانشگاه زودتر شروع می‌شد. حوصله‌ام از این‌جا سر رفته. این‌جا هیچ‌چیز نداره. سوت و کوره.»

در پس جمعیت، درست در میان درختان بلندی که به حاشیه دهکده وصل می‌شدند و تا جنگل اطراف ادامه پیدا می‌کردند، برای لحظه‌ای نگاهم به جسم تیره‌ای خورد که سریع محو شد. با تکانی به خود آمدم. چهره متعجب آبیزا را دیدم که به من می‌نگریست.

نویسنده
امین فرد
تعداد صفحات
410
سال انتشار
۱۴۰۱
زبان
فارسی
شابک
978-600-285-415-5
رده‌بندی کتاب
ادبیات ایران (شعر و ادبیات)
ژانر
علمی تخیلی - پساآخرالزمانی
800 روز پیش

سلام امکان خرید حضوری هم هست؟کجا میتونیم حضوری کتاب رو خریداری کنیم؟

800 روز پیش

سلام وقت بخیر
متاسفانه چون با هیچ ناشری همکاری ندارم فقط از طریق سایت امکان‌پذیره.

502 روز پیش

سلام چرا کتاب موجود نیست؟

502 روز پیش

سلام وقت بخیر
متاسفانه موجودی تموم شده و هنوز کتاب تجدید چاپ نشده.
ایشالا به زودی موجود میشه

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...